به قول محدثه چون میگذرد غمی نیست. چند روز از واکسن دو ماهگی بچه‌ها هم گذشت. تماشای چهره معصومشان که از درد جمع می‌شد و شنیدن صدای گریه و ناله هم‌زمانشان خیلی دشوار بود، ولی گذشت.

علیرغم تصور قبلی‌ام به جای یک مادر قوی، یک مادر خسته و از پا درآمده‌ام که فرصت نمی‌کند دست و پای ضعیف و بی‌حس‌اش را مالش دهد. کارهای خانه مثل ظرف شدن به زمانی برای خلوت و مدیتیشن بدل شدند. به وقتی کوتاه برای بی‌فکری. بچه‌ها شیرینند ولی فرصت لذت بردن از شیرینی‌ هر کدام و با‌همشان چندان هم دست نمی‌دهد. قبل از لمس کامل یکی، باید به قصد اجابت خواهش دیگری بلند شوم. دوقلوهای بی‌نهایت شیرین برای عمه و خاله و اطرافیان، و بی‌اندازه پر از مسئولیت برای والدین.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها