یکی مدام غر می‌زند و از شرایطش ناراضی‌‌ست. یکی عیب‌هایی که از چیزها و جاها، هرگز، به چشم‌ت نیامده، جلوی نگاهت می‌آورد، تا از این به بعد, آن شی یا مکان مثل قبل به نظرت کامل و خوشایند نباشد. یکی از قضاوت‌ها و کدورت‌های شخصی‌اش با آدم‌ها، همین آدم‌های نزدیک و عزیز زندگی‌ات، مدام توی گوشت می‌خواند؛ تا حال تو را هم نسبت به آنها مکدر کند. یکی جلوتر می‌رود و انتظار دارد تو هم مطابق نظر و دلخواه او، روابطت را با آدم‌ها تغییر دهی یا محدود کنی. چرا؟ چرا به حریم هم اینچنین بی‌پروا می‌کنیم؟ چرا انرژی هم را می‌گیریم؟ چرا به سادگی حال خوش هم را خراب می‌کنیم؟ شاید یک نفر بخواهد در آرامش بی‌خبری‌اش بماند اصلا. تویی که فقط ناله می‌کنی و گلایه داری، کاش شادی‌هایت را هم با من به اشتراک بگذاری؛ چرا که ما موظفیم که با شادی با افراد برخورد کنیم. 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها